دیروز در حد فاصل میدان آزادی تا میدان امام حسین(ع) تهران چه خبر بود؟
تاریخ انتشار: ۱۷ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۱۷۰۴۵۳
خبرگزاری فارس-تهران، روز گذشته در حد فاصل میدان آزادی تا میدان امام حسین(ع) تهران فستیوال (گردهمایی یا جشن) مهمی برگزار شد؛ مردم زیادی هم آمده بودند. راستش یکجورهایی جای سوزن انداختن نبود و اگر خوب حواست را جمع نمیکردی شلوغی جمعیت مثل آب با خودش میبردت.
حد فاصل آزادی تا امام حسین(ع) کم چیزی نیست، ۱۰ کیلومتر است برای خودش.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از یکیشان پرسیدم؛ ببخشید آقا: گاو بزنندتان که چه بشود؟ کمی از فلسفه این کار بهمان میگویید؛ یا شما چاقو پرت بدهید و چاقو فرود بیایید توی گوشت گردن آن گاو طفلکی که چه؟ اولش ماند. اما بعد چند ثانیهای گفت: سر یکی از قدیسهای خوب ما، توسط دشمنان از تن جدا شد و بدنش را به گاوی خشمگین بستند تا در شهر بر روی زمین کشانده شود. اما بعدش زنی از حامیان او با لباس سفید به دنبال پیکر او دوید.
حالا ما در ابتدا مراسم دعای برکت را میخوانیم و از روح آن قدیس که اصالتا هدفاش تبلیغ دینمان بوده، میخواهیم که در جدال جنون آمیز با گاوها به ما برکت و موفقیت بدهد و در مسیر خطر، از ما محافظت کند. سپس، پیراهنهای سفید میپوشیم و کمربند قرمز و دستمال گردن بر کمر و گردن میبندیم.
کمی بعدتر هم گفت: این جزئی از آیین ماست. بعدش هم کلی دلیل آورد که هرچه تلاش کردم نتوانستم زیر بارشان بروم. راستش آن مرد داشت از برکت و سعادت حرف میزد. درواقع رسیدن به سعادت را ربط میداد به گاوبازی و آخرش هم لبخند میزد. حتی انتظار نداشت من زیر بار نروم و یکجورهایی انگار زیر بار نرفتنم را ناشی از کمبود فهم و زایل بودن عقلم میدانست. من حتی پرسیدم که در این کار چه مفاهیم انسانی گنجیده است، اما او چیزی نگفت.
از شما میخواهم من را ببخشید. من اشتباه کردم. این فستیوال درواقع فستیوال «سن فرمین» و برای یکی از روزهای اسپانیا بود نه اینجا. سر فرمین هم نام آن قدیس بود که تبلیغ مسیحیت را میکرد و اسم آن کمربند و دستمال گردن هم «فاخا» و «پان یوئلو» بود. من اشتباه کردم چون اینجا دیروز فستیوال سواری بر درخت(Onbashira) بود. مردم هم گروه گروه شده بودند و از سراشیبی پلها و زمینها، تنههای بریده شدهی صنوبر را سُر میدادند به پایین و دنبالشان میکردند. حتی دیروز چند نفر از پل سقوط کرد و حتی ۵ نفر جوان، ۳ دختر حدود ده یازده ساله، ۳ پیرزن و یک مرد میانسال زمانی که داشتند دنبال تنهها میدویدند زیرشان له شدند.
راستی با عرض شرمندگی این فستیوال و این جشن و جشنواره هم که مال دیروز نبود و برای یک روز خیلی عادی در ژاپن بود. جشن دیروز چه بود؟ آهان فهمیدم. دیروز جشن هندوانه بود. کلی هندوانه تهیه شده بود که مردم آنها را درسته بلند کرده و پرت میکردند توی سر و صورت هم. حتی برخیها روی هندوانههای له و لورده شده، اسکی میرفتند. دیروز از یکیشان پرسیدم: این اسراف نیست خانم؟ الان کلی آدم هست که محتاج چهار تا از این میوهها هستند.
نگاهی عاقل اندر سفیه بهم انداخت و گفت: مال خودمان نیست. ضمناً ندارند که ندارند بههرحال خوش میگذرد دیگر. برگشتم و گفتم: اینکه هندوانه میکوبید توی سر هم خوش گذرانیست؟ یکی 10 متر آنطرفتر هندوانه خورده بود توی دهانش و فکش را از جا کنده بود. گفتم خانم فک کج آن پسر بچه را ببین. الان او دارد خوش میگذراند؟ چیزی نگفت. اما من حس کردم توی دلش بهم گفت: این امل را ببین. اسراف چه کوفت و زهرماریست دیگر؟
راستش دیروز فستیوال هندوانه هم نبود، چراکه فستیوال هندوانه یا «چینچیلا» برای استرالیا است. حتی خواستم بگویم فستیوال «هولی» بود که دیدم این فستیوال هم برای کشورهای هندوستان و نپال است. جشن و دورهمی همجنس بازان هم نبود. چون تن هیچکسی لباس رنگارنگ و پرچم رنگارنگ نبود.
راستش را بخواهید جشنواره بشقاب پرنده هم نبود. چون این جشن نیز برای ساکنان شهر رازول نیومکزیکو است که اعتقاد دارند 50 سال پیش این شهر محل فرود بشقاب پرندهها بوده است. اصلا دیروز جشن چه بود؟ و چرا این تعداد آدم دور هم جمع شده بودند؟ به عشق چه و قرار بود از این تجمع چه نصیبشان شود؟
دیروز جشن به امامت رسیدن کسی بود که در مرام و مسلک نمونه نداشته است و افراد بسیاری در گذشته و حال به بزرگیاش اقرار کردهاند. کسی که صرفا در یک نمونهاش «جرج جرداق» دانشمند مسیحی با اقرار به بزرگی آن امام، مینویسد: ای علی! ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﺴﻴﺢ ﺑﺎﻻﺗﺮﻯ، ﺩﻳﻨﻢ ﻧﻤﻰﭘﺬﻳﺮﺩ. ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ، ﻭﺟﺪﺍﻧﻢ ﻧﻤﻰ ﭘﺬﻳﺮﺩ؛ ﻧﻤﻰﮔﻮﻳﻢ ﺗﻮ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﻰ ... ﭘﺲ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺍﻯ ﻋﻠﻰ، ﺗﻮ ﻛﻴﺴﺘﻰ؟
کسی که در یکی از نبردهایش با دشمنان ابتدا راه آب را بر او و یارانش بستند و ایشان را از دسترسی به آب بازداشتند. اما زمانی که زمام جنگ به دستش افتاد، یارانش گفتند: آیا آب را بر روی سپاه دشمن ببندیم، همانطور که خود آنها چنین کردند؟ و آن حضرت پاسخ داد: خیر سوگند به خداوند هرگز کردار آنها را در پیش نخواهم گرفت.
دیروز جشن ولایت کسی بود که معاویه سرسختترین دشمنش، گفته بود: اگر او انباری پر از زر و اتاقی انباشته از کاه میداشت، پیش از آنکه کاه را ببخشد، زر را میبخشید و میگفت: ای زرد و ای سپید (طلا و نقره) غیر از مرا بفریبید.
دیروز جشن امامت و ولایت مولا علی(ع) بود. دیروز کلی آدم آمده بود که هر کدام از آنها پایش فقط توی کفش خودش بود و به ناحق یا از سر جهل شانه به شانه کسی نمیزد و به کسی آزار نمیرساند. دیروز خبری از حیف و میل انواع خوراکیها در کف خیابان نبود. بلکه کلی مرد و زن توی موکبها با ظرافت خاصی سیبزمینی ریز میکردند و هندوانه قاچ میزدند. برخیها هم بساط شربت و نوشیدنی به پا کرده بودند. مردم هم یا بدون صف یا توی صف، دقیق و بدون اینکه نفر عقبی نفر جلویی را هل بدهد و بچهای زیر دست و پا له شود، میرفتند چیزی میگرفتند و نوش جان میکردند.
رفتم جلوتر و در حالی که خودم را زده بودم به آن راه به یکی از زنهایی که در حال سیبزمینی پوست کندن بود، گفتم: خانم پشت این موکب اصلا کسی شما را نمیبیند. چرا اینقدر به خودتان زحمت میدهید. حالا باز آن جلوییها بهترند لاقل یکی تشکری ازشان میکند. سرش را بالا آورد و لبخندی زد و گفت: والا ما خودمان آمدیم این پشت که کسی ما را نبیند. چراکه آن کسی که باید ببیند خودش میبیند و همان کافیست.
صدای موسیقی و آهنگ موکبها در هم پیچیده بود. خیلی از موکبها البته با گروههای سرودشان اجرای زنده داشتند. به هر موکبی که میرسیدی قاعدتاً صدای آن موکب بیشتر و بهتر به گوش میرسید و دلت را میبرد به روزی که حضرت رسول(ص) دستور داده بود رفتهها بازگردند و نرسیدهها زودتر خودشان را برسانند و بعد دستور داده بود کجاوه و زین حیوانات را در بیاورند و جایگاهی بسازند تا او در آنجا دست مولا علی(ع) را بالا ببرد و سپس دست ملت را بگذارد توی دست علی(ع).
البته امروز هم کجاوه و زینها روی هم گذاشته شده بود تا مردم اینطور بروند توی حال و هوای آن سالها و با مولای خود عهد ببندند؛ مثل دختری که وقتی از او پرسیدم امروز چرا اینجایی گفت: آمدهام به همه نشان بدهم تا آخرش پای ولایت امیرالمومنین میایستم. مگر نه مشت نمونه خروار است؟. گفتم ولایت؟. گفت: ولایت کسی که نور میاندازد توی مسیر زندگی و راه رفتن را برای آدمی آسان میکند.
جاهای مختلفی موکب زده بودند. هر کدام هم به نوبه خود یکجوری به مردم خدمت میکردند. موکب آستان قدس هم وسط خیابان، در نزدیکیهای چهاراه ولی عصر مستقر شده بود. با اینکه کلی موکب توی آن اطراف بود که اتفاقاً بیشترشان هم بخاطر رفع بهتر تشنگی توی آن گرما شربت آبلیمو میدادند اما گویی مزه شربت آبلیموی موکب «آقای غریب» دلچسبتر بود. چراکه همه مردم حلقه زده بودند دور موکب آقا و دستهایشان دراز بود. یا شاید من کمی مادی دارم فکر میکنم و در واقع این طلب ماده و دستدرازی نیز خودش نوعی پناه آوردن و محتاج شمردن کوچکی به بزرگیمردی باشد. چونکه از هر کسی که عبور میکردم داشت اول زیر لب میگفت: یا علی موسی رضا. و یا میگفت: به نیت مادرم یا ... که نتوانست بیاید. و بعد شربت را جرعه جرعه نوش جانش میکرد.
توی جشن دیروز به زعم من به هیچ بچهای هم بد نگذشت. بلکه شاید بتوان گفت بیشترین احترامها دیروز به بچهها و کودکان شد. دیروز بچهها صرفا یک مسیر از خیابان را به خودشان اختصاص داده بودند. مسیر(لاین) اتوبوس تندرو دیروز خالی شده بود و بجاش کلی وسیله بازی جاگذاری کرده بودند آنجا که این عامل شور و صفای بچهها شد.
دیروز بچهها داخل وسایل بازی که میشدند گویی از این جهان به جهان دیگری که تویش صرفاً شادی معنا داشت میرفتند و پدر و مادرهایشان دور بازی کردنشان حلقه میزدند و یکپارچه شوق میشدند. حتی یکی داخل ماشینش را برای عزیزش شهربازی کرده بود و آنجا قربان صدقهاش میرفت.
دیروز بیشترین گلها را هم کسانی گرفتند که به زعم آنها که باید تحلیلهایشان را بگذارند لب کوزه تا آبش را بخورند، از دین فراری شدهاند. کسانی که ظاهرهای متنوع و رنگارنگی داشتند اما باطنشان جملگی یکرنگ و به رنگ پرچم مولا امیرالمومنین بود. دیروز بیشترین شاخههای گل تقدیم این افراد شده بود که شاید پای ظاهرشان کمی میلنگید اما پای باطنشان سفت و محکم پای کسی ایستاده بود که بقول پیرمرد حکیمی در عدل و معرفت، سادهزیستی و مردمداری نمونه نداشته است. و ایضاً بیشترین گلها را همان افرادی دادند که به قول همان جماعت که گویی پای بساط سیخ و سنگ تحلیلهایشان را روانه فضای مجازی میکنند، چیزی از مهربانی نمیدانند؛ همانهایی که برای حفظ امنیت مردم شب و روز ندارند.
البته افراد اولی فقط گل نگرفتند و افراد دومی فقط گل هدیه ندادند. بلکه گاهی جای این افراد تغییر یافت و جماعت اولی خودشان گل دادند به مردم و نذری پخش کردند. مثلا زنی که از سر و رویش خستگی میچکید، یک سینی شربت دست گرفته بود و با التماس از بقیه میخواست حتی اگر تشنهشان نیست از او شربت بردارند. او چند بار بهم گفته بود شربت بردار اما من بر نداشتم. راستش شاید چون تا خرتلاقم را پر کرده بودم. او گفت: شاید شما حاجتی نداشته باشی که نیاز نباشد به نیت حل شدنش یک لیوان شربت نذری برداری، اما من دارم.
حرف آن خانم مثل اسید نشست روی بدنم و سراسر آبم کرد. برگشتم. شربت را برداشتم. یکهو انگار کل حاجتهایم آمدند جلوی چشمانم. اما راستش دلم نیامد برای خودم دعا کنم. پس اول از همه گفتم: یا مولا اول از همه هوای آن بندهات را داشته باش. زن جوان دیگری هم کیلومترها آنورتر یک جعبه بامیه خریده بود و داشت پخشش میکرد و یکی دیگر از مردم میخواست از شکلاتهای او بردارند.
هرچند شکر خدا مردم ایران برخلاف مردم جاهای دیگر خیلی خیلی بیشتر هوای هم را دارند اما دیروز روابط مردم باهم از مابقی روزها هم بهتر بود. مثلا دیروز کافهداری کافهاش را در اختیار خستگان راه گذاشته بود. در را گویی هر بار که کافهاش خالی میشد باز میکرد و عدهای را دعوت میکرد به کافهاش که قدری آنجا استراحت کنند. البته چند قدم جلوتر هم برخی نیروهای امدادی جایشان را داده بودند به دو خانم.
در جشن دیروز کمتر کسی انفرادی شرکت کرده بود. هرکسی یا با بستگان و خانواده آمده بود یا با رفقا. مثلا چند جوان دبیرستانی از رباط کریم آمده بودند که مدام در حال بگو بخند بودند. به یکیشان گفتم جشن امروز را به چه خاطر شرکت کردهای؟ گفت: تا جمعیتمان به چشم بیاید. راستش تا وقتی ما مردم پا به چنین صحنههایی نگذاریم هرچقدر هم که معتقد باشیم باز قدرتمان پیدا نیست. از دیگری سوالم را مجددا پرسیدم. او هم گفت: من فکر میکنم آقا امام علی(ع) امروز که شادی این مردم را میبینند خیلی باید خوشحال باشند. همین کافی نیست؟ گفتم: ولله هست. بعد یکیشان گفت: دروغ چرا من برای این نعمتها و هلههولهها هم آمدهام و همه غشغش خندیدند.
راستش طرفهای ظهر که خیابان خالی را دیده بودم در قاموسم نمیگنجید که این خیابانهای سرد این حجم آدم را به خود ببینند و پر از شور و گرما بشوند. اما فقط چند ساعت بعد شاید بشود گفت که هیچ جایی را پیدا نمیکردی که برای صرفا چند ثانیه خالی از آدم باشد. مگر پیادهروها که آن هم محل استراحت خانوادهها یا پشتیبانی موکبها و یا تمرین گروههایی بود که در مسیر گردهمایی اجرا داشتند. و یا محل اقامه نماز. مثل آقایی که سرش را گذاشته بود روی مهر و آن را گویی حالا حالاها بلند نمیکرد و به نظر میآمد که توی این روز فرخنده حاجت بزرگی را از امامش میخواهد.
حاج آقا معلوم بود خیلی حاج خانم را دوست دارد و جانش به جان او بسته. تا این صحنه را دیدم یاد عشقهای فانتزی اینستاگرام افتادم. با خودم گفتم: ولله عشق آن نیست و این است که میبینی. عشق یعنی نمیتواند به راحتی روی پاهایش راه برود. اما تو برایش ویلچر تهیه و با مشقت جابجایش میکنی. لحظهای از او میخواهی صبر کند و بایستد گوشهای و با این سن و سال میروی برایش بستنی میآوری و تقدیمش میکنی و دوتایی با هم میخندید و دوباره به مسیرت ادامه میدهی و حاج خانم از فضای این جشن کیف میکند و تو از اینکه حاج خانم حالش خوب است کیفور میشوی. حالا عشق چیست؟
البته عشق میتواند یک قاشق کوبیدهای هم باشد که پدری زانو زده از شکم خودش میزند و ده بار پایین بالایش میکند تا بالاخره کودک ایرادگیرش او را میل کند. این هم نمونهای از عشق است، نیست؟ من که فکر میکنم همین که این مرد جوان بچهشان را نگه داشته تا احتمالا همسرش کمی با دوست و رفقایش در این مسیر نورانی خوش بگذراند هم نامش عشق است.
حالا که بحث عشق و عاشقی شده بگذارید یادمان نرود که از یک عاشق واقعی هم نام ببریم. از کسی که عاشقانه جان داد. از کسی که محبت اهل بیت را مدیون او و امثال او هستیم. از حاج قاسم سلیمانی!
هوا کمکم تاریک میشود. کمکم باید پرونده امروز را ببندم و برگردم. زوج خوش حال و هوایی نظرم را جلب میکنند. دوست دارم بروم قدری باهاشان هم کلام شوم و ازشان بپرسم که با چه نیتی امروز در این جشن شرکت کردهاند. مسألهام را که باهاشان مطرح میکنم استقبال میکنند. میپرسم: میشود بگویید امروز چرا پا توی این جشن گذاشتهاید؟ مرد تمایل کمتری برای حرف زدن دارد. رو میکنم به زن. میگوید: ما امروز آمدیم که عشقمان به امیرالمومنین را نشان دهیم و البته بگوییم و ثابت کنیم که ما مسلمانان با داشتن این بزرگان، همیشه اینگونه یکپارچه هستیم. صدای آتشبازی بلند میشود و آسمان با اولین انفجار غرق نور.
بعد چند دقیقهای هم که یخ مرد آب میشود او هم از اینکه راه سعادت انسان به ولایت امیرالمومنین گره خورده است میگوید و سپس مسأله پاره کردن قرآن در هفته اخیر توسط شهروند سوئدی را پیش میکشد و میگوید: مردم مسلمان دنیا مثل همین فضای امروز باهم متحد و یکپارچهاند و نه تنها کسی نمیتواند بین آنها تفرقه بیندازد که با هر اقدام دشمنان ما اتحادمان بیشتر میشود.
در ایستگاه آخر هم با دختربچه زیبایی کمی گپ میزنم. با دختربچهای که دوست ندارد حتی یک لحظه هم بین بستنی خوردنش فاصله بیفتد. میگویم: دخترخانم اینجا چه خبر است؟ میگوید: امروز جشن امام علی است. میگویم: امروز چقدر بهت خوش گذشت؟ جواب میدهد: خیلی. میگویم: حرفی داری که به امام علی بگویی. میگوید: بله خیلی دارم امام علی. میپرسم خیلی چی؟ میگوید: «خیلی دوستت دارم امام علی».
من دیروز در حد فاصل میدان آزادی تا میدان امام حسین(ع) شاهد جشنی بودم که توی آن ردی از توحش، پوچگرایی، توهم، زیان و رذایل اخلاقی نبود و از کوچک و بزرگ و پیر و جوان آمده بودند تا با کسی که چراغ راه زندگیشان است عهدی دوباره ببندند و شاید مثل آن مرد جوان که با دوستانش در جشن شرکت کرده بودند، بخواهند با این حرکت بینظیر الگوی بینظیری را به دنیا معرفی کنند. بهقول آن دختر خانم دیروز جشن به امامت رسیدن نور بود.
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: عید غدیر جشن عید غدیر امام علی امیرالمومنین حیدر فستیوال گاوبازی مهمانی 10 کیلومتری غدیر امامت و ولایت حاج قاسم سلیمانی امام حسین ع آمده بودند شرکت کرده دیروز جشن امام علی موکب ها حد فاصل بچه ها هم گفت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۱۷۰۴۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مسیر میدان امام علی به سمت چهار راه بابا قاسم مسدود است
سرهنگ احمدرضا هیرمند در گفتوگو با خبرنگار مهر اظهار کرد: مسیر منتهی به چهارراه بابا قاسم به سمت میدان قدس به دلیل ترکیدگی لوله آب تا اطلاع ثانونی مسدود است.
سرهنگ احمد رضا هیرمند افزود: براین اساس هم اکنون در مسیر جنوب به شمال خیابان میدان قدس به سمت چهارراه بابا قاسم محدودیت ترافیکی اعمال شده است.
وی از رانندگان خواست برای تردد ار مسیرهای جایگزین استفاده کنند.
کد خبر 6092217